معنی جوهر مازو

فارسی به انگلیسی

حل جدول

تعبیر خواب

مازو

اگر مازو از درخت جمع کرد، دلیل است که به سختی مال حاصل کند. اگر بیند که به خروار مازو داشت، دلیل است مال بسیار حاصل کند. اگر بیند که مازو خورد، دلیل که مال حرام خورد. - محمد بن سیرین

دیدن مازو در خواب، دلیل بیماری است و مازوی سبز و سیاه غم و اندوه بود. - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

دیدن مازو در خواب چهاروجه است.
اول: مکروه.
دوم: غم و اندوه.
سوم: بیماری.
چهارم: ملامت در کارها. - امام جعفر صادق علیه السلام

گویش مازندرانی

مازو

ماز و بلند مازو نام انواع درخت بلوط به زبان تبری است


جوهر

گوهر، جوهر، وجود، نفت، مرکب، جوهر

لغت نامه دهخدا

مازو

مازو. (اِ) بار درختی است و بدان پوست را دباغت کنند و یک جزو از اجزای مرکب هم هست. (برهان). ثمر درختی است که بدان پوست را دباغت کنند. (آنندراج). نمو غیرطبیعی که در روی برگهای بعضی اشجار بر اثر گزیدگی حیوانی از جنس هوام پدید می آید و بیشتر در روی برگهای درخت بلوط دیده می شود و آن را در دباغت پوستها بکار می برند و یک جزو از اجزای مرکب می باشد. (از ناظم الاطباء). اسم فارسی عفص است. (فهرست مخزن الادویه). عفص. (زمخشری، یادداشت به خط مرحوم دهخدا): برجستگیهای کروی شکل به قطر 12 تا 20 سانتیمتر که تحت اثر گزش حشره ٔ مخصوصی به نام سی نیپس گالاتنکتوریا بر روی جوانه های درخت بلوط مازو ایجاد می شود. حشره ٔ مذکور برای تخم گذاری پوست درخت بلوط مازو را سوراخ می کند و بر اثر این عمل مقدار زیادی از شیره ٔ گیاهی درخت مذکور متوجه نقطه ٔ مزبور می شود و تدریجاً به صورت برجستگی در می آید که به نام مازو موسوم است. در ترکیب مازو 60 تا 70 درصد تانن (اسید گالوتانیک) - که ماده ٔ اصلی مازو است - وجود دارد. بعلاوه مقدار کمی اسید گالیک و اسید الاژیک و مقداری مواد گلوسیدی و آمیدون موجود است. در صنعت از مازو جهت تهیه ٔ مرکب سیاه و رنگ کردن پارچه ها و نیز در چرم سازی از آن استفاده می کنند. در پزشکی به عنوان قابضی قوی مورد استعمال دارد. مازوج. عفص. گلگاو. (فرهنگ فارسی معین). اجسامی کلویپدی هستندکه در کریچه های نباتات به مقدار زیاد دیده می شوند وچون املاح آهنی به آنها برسد، رنگشان سیاه می شود و رسوب می کند. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 125):
سلاح و اسب به لشکر گه شه ارزان گشت
به شهر دشمن، مازو و نیل گشت گران.
؟ (امثال و حکم ص 1388).
پس جزوی حرمل و جزوی مازو و جزوی بلوط... و همچند همه ذراریح بگیرد... (نوروزنامه، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
همسنگ دوده زاج و همسنگ زاج مازو
وز صمغ ضعف هر دو آنگاه زور بازو.
(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مازو و نیل در جایی گران کردن، کنایه از کثرت سوگواری و عزاداری در جایی باشد. (امثال و حکم ص 1387). || گونه ای درخت بلوط که به نام بلوط مازو نیز موسوم است و در جنگلهای شمالی ایران هم می روید. (فرهنگ فارسی معین). گونه ای از بلوط است که آن را موزی و مازی و میزی نیز گویند و آن در ایران مخصوص جنگلهای شمال است و از هر زویل مجاور منجیل از 850 گزی ارتفاع تا 1600 گزی دینوچال طوالش و 2000 گزی کوههای نور کشیده می شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پنج گونه از آن در ایران نام برده شده است. 1- بلند مازو که در جنگلهای جلگه ٔ کرانه ٔ دریای مازندران فراوان است. آن را در گیلان و مازندران و گرگان بنامهای مازو، مازی، میزی می خوانند و در لاهیجان بلند مازو و در کجور سیاه مازو و در آستارا و طوالش پالوط و در اطراف رشت اشپر خوانده می شود. 2- کرمازو در جنگلهای کرانه ٔ دریای مازندران و ارسباران یافت می شود. این گونه را در کجور و رامسر و کتول کرمازو و در ارسباران پالط نامند. 3- این گونه نیز در ارتفاعات جنگلهای کرانه ٔ دریای مازندران یافت می شود و نام مخصوصی ندارد. 4- اوری این گونه در مرز فوقانی جنگل در کرانه ٔ دریای مازندران و ارسباران یافت می شود. آن را در درفک و رامسر، اوری و در شفارود، اور و در لاهیجان پاچه مازو و در ارسباران پالط خوانند. 5- بلوط این گونه در جنگلهای خزر یافت نمی شود و اختصاص به جنگلهای کردستان، لرستان، بختیاری و فارس دارد. آن را معمولاً بلوط و در لرستان و برخی نواحی دیگر مازو می خوانند. (از جنگل شناسی تألیف کریم ساعی ص 158 و 163). و رجوع به همین مأخذ شود. || بار درخت مازو:
زین روی ترش بدان همی گردی
وز حرص رطب، همی خوری مازو.
ناصرخسرو.
طبعخرما گیر تا مردم به تو رغبت کنند
کی خورد مردم ترا تا بی مزه چو مازوی.
ناصرخسرو.
گر بر درخت مازو بلبل زلفظ تو
انشا کند نوا و صفیری زند حزین
نبودعجب که مازوی بی مغز و بی مزه
یابد از آن نوا مزه و مغز همچو تین.
سوزنی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- امثال:
مثل مازو، سری کوچک با تارکی باریک. (امثال و حکم ص 1484).
|| استخوان میان پشت باشد که عربان صلب خوانند. (برهان). مازن و صلب و استخوان میان کمر. (ناظم الاطباء). مازه. ستون فقرات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مازن و مازه شود.
- پشت مازو، پشت مازه. گوشت که بر دو طرف ستوان فقرات است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): دیگر بیامد و گفت دم روباه نرم روب نیک آید و به کارد دم از پشت مازو جدا کرد. (سندبادنامه ص 328). و رجوع به پشت مازو شود.
|| ماله ٔ برزیگران را نیز گفته اند و آن تخته ای باشد که بر روی زمین شیار کرده بکشند و زمین هموار شود. (برهان).چوبی که زمین کشت را هموار کنند و کلوخ را بدان بشکنند و مازو را مازه نیز گویند. (آنندراج). ماله ٔ برزیگران و غلطک. (ناظم الاطباء). || گویا آلت و ماشینی تیز از برای خرد کردن گندم بوده است. (قاموس کتاب مقدس).

مازو. (اِخ) نام ایستگاه راه آهن و همچنین دهی از دهستان قیلاب است که در بخش اندیمشک شهرستان دزفول واقع است و 600 تن سکنه و پاسگاه ژاندارمری دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


مازو میزی

مازو میزی. (اِ مرکب) یکی از انواع درخت بلوط که به نامهای: بلند مازو، مازی، سیاه مازو، پالوط و اشپر نیز موسوم است. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مازو شود.

فرهنگ عمید

جوهر

هر نوع مادۀ رنگی که در رنگ‌رزی و تولید مواد غذایی کاربرد دارد،
مایع رنگی صنعتی که در تولید نوشت‌افزار کاربرد دارد،
استعداد و شایستگی،
حقیقت،
اصل و خلاصۀ چیزی،
(فلسفه) [جمع: جواهر، مقابلِ عرض] آنچه قائم‌به‌ذات باشد،
[جمع: جواهر] [قدیمی] هریک از سنگ‌های گران‌بها مانند الماس، زمرد، یاقوت، فیروزه، و مروارید که بیشتر برای زینت به کار برده می‌شود،
[قدیمی، مجاز] درخشش، جلا،
* جوهر بوره: (شیمی) =اسیدبوریک
* جوهر سرکه: (شیمی) =اسیداستیک
* جوهر فرد: (فلسفه) [قدیمی] ذره که قابل تجزیه نباشد، جزء لایتجزا،
* جوهر گوگرد: (شیمی) =اسیدسولفوریک
* جوهر مورچه: (شیمی) =اسیدفرمیک


مازو

بلوط
ماده‌ای با مصرف دارویی و صنعتی که از ترشح یکی از انواع بلوط به‌دست می‌آید و بر اثر گزش حشره‌ای به‌صورت کروی درمی‌آید،

فرهنگ معین

مازو

(اِ.) شیره درخت بلوط که از آن برای ساختن مرکب سیاه استفاده می کنند.

فرهنگ گیاهان

مازو

عفص

معادل ابجد

جوهر مازو

268

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری